خلاصه کتاب:
داستان دختری به نام گلبهاره که به دلیل شرایط خانوادگی و تصمیمات شخصیش برای تحصیل و مستقل شدن، به تهران میاد و در خونه ای اقامت میکنه که قسمتی از اون، از سمت مادر بزرگش بهش به ارث رسیده و از قضا ارن، پسر دایی و همبازی بچگی شیطون و تخسش که از هیچ موقعیتی برای اذیت و آزار گلبهار غافل نمیشه، اون خونه رو برای اقامت خودش انتخاب میکنه….
خلاصه کتاب:
این داستان، داستانی از تکرار سرنوشت است. سرنوشت عشقی آتشین. داستانی از دستان نوازشگر اشکی داغ بر روی صورت یک مرد. مردی لبالب از احساس که برای گرفتن دستانِ ظریف دختری خسته، جسم شیطانیاش را میفروشد و غرورش را به خاک میسپارد. ترس، وحشت، تنهایی، اشک و عشقی آتشین میان تمامی ترسها و سیاهیها. این داستان، داستانی است…
خلاصه کتاب:
دختری که داداشش برایه قتل یه نفر زندانه، مرده دوتا پسر داره دختره و داداشش و بچه های مرده هم بازی بچگی هستند. یکی از پسرا خارج هست یکی که اینجا هست رضایت نمیده داداشه از خارج میاد به شرطی که با دختره ازدواج کنه رضایت میده دختره هم دیابت داره …
خلاصه کتاب:
بعد از پنج سال برگشتن به کشوری که با چشم گریان و دل خون از آن فرار کردیم کمی وهم داشت، وهم زنده شدن خاطرات… نه اینکه در این پنج سال یادش آزارمان نداده باشد نه، ولی فرق می کرد دیگر، نمی کرد؟ برگردی جایی که هوایش هم بوی خاطرات می دهند، جای جایش یادآور خیلی اتفاقهاست… می دانستم وهم دارد. نفسم را با آه بیرون فرستادم، موهایم را پشت گوشم مهار کردم و ساعت گوشی ام را چک کردم، یازده شب بود…
خلاصه کتاب:
مبینا، زنی که برای انتقام از کسی که زندگیش را به تاراج برده سراغ علیرام پویان مربی دفاع شخصی میرود. علیرام پویان در اصل عاشق ناکام مبینا بوده است که دوباره در کشمکش زندگی او قرار میگیرد. زندگی دختر داستان پر از رازهای سر به مهر است که همراهیش با علیرام باعث میشود که این رازها فاش شود و...
خلاصه کتاب:
شب گذشت و طلوع صبح، ندای یک روز جدید رو میداد. صبحی که قرار بود، من به محلهی قدیمیمان بروم و نمیدونستم با دیدن پیادهروها و خیابونهایی که با اون سهیل نامرد قدم میزدم، چه حالی ممکن بود بهم دست بده. اما کاری نمیتونستم بکنم. دستور پدر بود و باید اجرا میشد. صبح زود از خواب بیدار شده بودم و حاضر شدن بیتا رو برای مدرسه تماشا میکردم. حتی دیگه به مدرسه رفتن بیتا هم غبطه نمیخوردم. هیچ حسی به زندگی نداشتم. فقط یه کم تنهایی میخواستم…
خلاصه کتاب:
دنیل و الا دو نفر متفاوت و متضاد هم هستند الا دختری پولدار که به هیچ مردی اعتماد نداشت و دنیل پسری که بخاطر فقر وقت هیچ کاری نداشت اما در همسایگی هم قرار میگیرند و آنها هر روز جلوی پنجره منتظر هم هستند تا باهم صحبت کنند اوایل مییونه خوبی نداشتند تا اینکه…
خلاصه کتاب:
سونیا صدف تبار ، کارگزار بورس اوراق بهادار است ،او در انجام وظایفش بسیار مقرراتی عمل میکند اما پیشنهاد کاوه معماران ، دردسر عظیمی برای او بوجود می اورد و این چالشی ست بزرگ میان عشق و وظیفه !..
خلاصه کتاب:
با غرش آسمون به خودم میام. می ایستم و در حالی که لبه های کتم رو به هم نزدیک میکنم به ابرهای سیاه تو آسمون شب خیره میشم. هنوز بارونی در کار نیست اما برای من که بیشتر عمرم تو لاس وگاس بودم گفتنش سخت نیست که تا چند دقیقه دیگه آسمون باز میشه و سیل ازش میاد. باد موهامو به بازی میگیره و از ذوق ذوق پاهام تازه متوجه میشم که چقدر راه رفتم. گوشیمو از جیبم درمیارم و بهش نگاه میکنم. نزدیک به بیست تماس از دست رفته. گوشی رو خاموش میکنم و برمیگردونم به جیبم، همه برن به درک.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پاراگراف رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.