دانلود رمان من بر می گردم از سمیه.ف.ح با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
قصه ما ، قصه تقاصه، قصه انتقام. داستان ماجرای واقعی زندگی زنی به اسم مهتابه که خواهر و همسرش بهش خیانت می کنن و با هم رو هم میریزن، جوری که مهتاب با داشتن یه بچه ناگزیر به طلاق می شه چون خواهر هجده سالش، از همسرش بارداره و دو تا خواهر نمی تونن همزمان زن یه نفر باشن. اون می ره، ولی به خودش قول می ده بیاد و انتقام خودش و دخترش مهلا رو از اونا بگیره. تو این راه، خدا و بعضی آدمای دور و برش، کمکش می کنن و…
خلاصه رمان من بر می گردم
زندگی همینطور تکراری در جریان بود و من همه ی تلاشم رو می کردم که شب با زود خوابیدن ، امکان تاخیر در صبح رو به رو به حداقل برسونم تا از سرویس جا نمونم . بلاخره با مشورت عمه تصمیم گرفتم از خرید ماشین صرف نظر کنم و یه آپارتمان هفتاد متری رو به صورت پیش فروش بخرم. به نظر خودم هم کار عاقلانه ای بود. بلاخره عمه همیشه نبود و در ضمن خودش وارث داشت و من باید برای آینده ی خودم و مهلا یه فکر استخون دار می کردم. مقدار پولم خیلی نبود که بتونم تو جای خوب شهر خونه بخرم. به همون منطقه ی متوسط بسنده کردم و طرفای شهرک شهید باکری، خونه ای با متراژ
مورد نظرمو پیدا کردم و قولنامش کردم . ساخت خونه حدوداً یک سال و نیم وقت میبرد و من باید بقیه پول رو تو اون مدت آماده می کردم . چند روزی بیشتر به اومدن آرش نموده بود و من هر روز مضطرب تر می شدم .همین اضطراب باعث شده بود تو کارم دقت کافی نداشته باشم . درضمن تو محیط کار هم همش دنبال فرصت برای ضربه زدن به شرکت علی می گشتم و این موضوع بیشترین حجم گنجایش مغزم رو به خودش اختصاص داده بود . جوری که تکرار اشتباهاتم بلاخره صدای مدیرم رو د رو درآورد. می دونستم یه روز باید برای این کارشکنیم جواب پس بدم ولی فکرش رو هم
نمی کردم که این آدم تا این حد تیز و زرنگ باشه . به قول خودش فکر میکردم چون تازه کاره ، از کارام حداقل به این زودی سردرنمی یاره خوب مثل اینکه چاره ای نداشتم. باید حقیقت رو بهش می گفتم و فقط دعا کردم اگه همکاری نمی کنه، قضیه رو لو نده و نذاره علی یا مدیر عامل کارخونه ی خودمون بدونن من چیکار کردم. گفتم : می تونم قبل از توضیح ، یه لحظه برم بیرون؟ در حالی که هنوز داشت با یه پوزخند آزار دهنده و اعصاب خرد کن نگام می کرد ، گفت : -مشکلی نیست. شما زندانی نیستید . فعلاً متهمید! بی توجه به تهدیدی که کرد، از اتاق بیرون رفتم . رفتم دستشویی و صورتم رو شستم…