خلاصه کتاب:
داستانی رنگی. اما نه آبی و صورتی و... قصه ای سراسر از سیاهی وسفیدی. پسری که اسم و رسمش مخفیه و لقبش رباته. داستانی که از بوی خونی که در گذشته اتفاق افتاده سر چشمه می گیره. پسری که اومده تا عاشق کنه.اومده تا پیروز شه و ببره. دختری که سر گرم دنیای عجیب خودشه. و خبر نداره از آینده پر پیچ و خمش. قصه ای خون زده. شخصیت های رباتیک و مصنوعی. و دختر ترسیده و فراری از پدر ترسناکش. ماجرایی عجیب و خالی از عشق. اما قصه بی عشق می شه؟ نمیشه!
خلاصه کتاب:
عاشق بودند هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا… حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که تازه از زندان آزاد شده به دنبال عشق از دست رفته اش، دوباره پا در عمارت مجد ها میزاره و مردی که سال هاست فراموشی گرفته و دیگر هیچ نشانی از آن آبان قدمی عاشق ندارد…
خلاصه کتاب:
دوتا دختر به اسم سویل و ماهک توی پرورشگاهن… داستان از اونجا شروع میشه که پسری شر و قلدر به اسم شروین سر جنگ و جدال رو با سویل باز می کنه و بین همین جنگ و جدالا و تلافی کردنا ماهک استعداد خودش و توی بازیگری کشف میکنه و دنبالش میره اما…
خلاصه کتاب:
جانا، دختری که چرخ فلک او را ناگزیر میکند تا تن به عقد مردی از جنس ثروت دهد. زندگی به کام او نمیچرخد تا اینکه لب به سیب ممنوعهی شیطان میزند و همان جا دل و قلبش به تسخیر لبان ممنوعهی شیطان زندگیاش در میآید. عشقی ممنوعه، آمیخته به پاکى و گناه، پر از فراز و نشیب و غیر قابل پیشبینی.
خلاصه کتاب:
زندگی رزانا دیار که برای پاس کردن چک ها و پرداخت بدهی زیادی که دارد، مجبور به قبول انجام پروژه ای می شود که تا قبل از این ، از انجامش سر باز میزده است، رامو اواکیان صاحب پروژه ایست که از رزانا دعوت به همکاری کرده و رزانا زمانی برای مذاکره پنج شرط تعیین می کند که یکی از آنها پرداخت ۹۰ درصد حقوقش در ابتدای کار میباشد و واکنش رامو به این شرط و ...
رمان رقص تاس
زندگی رزانا دیار که برای پاس کردن چک ها و پرداخت بدهی زیادی که دارد، مجبور به قبول انجام پروژه ای می شود که تا قبل از این ، از انجامش سر باز میزده است، رامو اواکیان صاحب پروژه ایست که از رزانا دعوت به همکاری کرده و رزانا زمانی برای مذاکره پنج شرط تعیین میک ند که یکی از آنها پرداخت ۹۰ درصد حقوقش در ابتدای کار میباشد و واکنش رامو به این شرط و ...
خلاصه کتاب:
سید آرمین راد بازیگر و مدل معروف فرانسوی بعد از دوسال دوری به همراه دوست عکاسش بیخبر از خانواده وارد ایران میشه و وارد جمع خانوادهش میشه که برای تحویل سال نو دور هم جمع شدن….خانواده ای که خیلیهاشون امیدی با آینده روشن آرمین نداشتن و …آرمین برگشته تا زندگی و آینده شو اینجا بسازه…
خلاصه کتاب:
نورا دختری تنها و بی نهایت ساده و مهربونه که بخاطره همین صاف و ساده بودنش اسیر میشه… خوانوادشو از دست داده و با تنها عضو خوانوادش یعنی داداشش پیشه تنها خالش زندگی میکنه و اسیر ادمایی که هیچ بویی از انسانیت نبردن و با تهدید و زور اونو مجبور به کاری میکنن که هیچکس تا حالا از پسش برنیومده… نورا مجبوره به کامیار نزدیک بشه و کارهایی که گفتن انجام بده چون جون خودش و تنها داداشش دست اونا اسیره…
خلاصه کتاب:
_ اِ اِ چرا اینطوری رانندگی میکنی؟! ماشین را کنار زد وکلافه غرید به خشکی شانس! _چه مرگته؟! -فکر کنم بنزین تموم کردیم! با حرص لب زدم مگه بنزین نزده بودی؟ خورشین سری تکان داد و گفت چرا ولی میبینی که تموم شد! نگاهی به دور و اطراف انداختم و گفتم حالا وسط جاده به این خلوتی چیکار کنیم؟! از ماشین پیاده شد و گفت باید از یکی بگیریم…!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پاراگراف رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.