خلاصه کتاب:
خورشید یه دختر نوجوون روستاییه با یه زخم عمیق به دلش.. قصه، قصهی ازدواجش با حبیب، پزشک تهرانی هست که یه اتفاق شاید عجیب باعث آشنایی و پیوندشون میشه.. و یه روز، حبیب میره و وقتی برمیگرده دیگه اون حبیب قبلی نیست…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پاراگراف رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.