خلاصه کتاب:
گویندهی رادیو همچنان مشغول اطلاع رسانی وضعیت افزایش دما در روز های آینده بود و او با تمام وجود، در آن اتاقک خفهی تاکسی، افزایش آنرا حس میکرد. هر سال هوا کمی فرصت میداد تا از بهار لذت ببرند و بعد گرم میشد. امسال اما انگار تابستان، نیامده حسابی در خرداد رخ نموده بود که همه حساب کار دستشان بیاید چه تابستان آتشینی در پیش دارند! اصلا همه چیز امسال و حس و حالش با سالهای قبل، فرق داشت…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پاراگراف رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.