خلاصه کتاب:
گرشا، پسریه که زیر نظر فالکن بزرگ شده و دنیاش رو بعدِ از دست دادن پدرش، از همون بچگی، فالکن ساخته دنیایی که شبیه به دنیای رنگیِ ماها نیست دنیای گرشا خاکستریه، دنیایی با صدای شلیک، بوی باروت و رنگ خون. تو این دنیای خاکستری، عشق به دستور فالکن، ممنوعه و نقطه ضعف و گرشا، با تمام تعارضات ذهنیش، بهخاطر دینی که به تنها کسوکارش داره، اونی شده که فالکن ازش میخواد و با قبول کردن مسئولیت یک باند چهارنفره، خلافهایی رو انجام میده که خواستهی فالکنه…
خلاصه کتاب:
زیبا دختری پر از کینه و حس انتقام، بعد از چهار سال از زندان آزاد می شود. او با آسیبهای جسمی و روحی از زندان، برای انتقام از مسببین بدبختی هایش باید به ملاقات نعیم در دبی برود. برای همین با همفکری وکیلش فرزاد، راهیِ جنوب می شود که درگیر رو دست خوردن ها و همراهی همسفر اجباری و اتفاقات جدیدی می شود.
خلاصه کتاب:
دختری که هیچ محبتی از مادر و خانواده اش نگرفته درگیر علاقه و اشتیاق پسر عموش میشه ولی به خاطر یه انتقام و هوس بچگانه اون عشق رو کمو بیش به هم میزنه تا اتیش نفرت دلش رو کمتر کنه ولی امان از روزی که این اتیش سرد میشه و فقط حسرت براش به جای میزاره… ولی ممکنه که پسر عموی از دست رفته با عشقی آمیخته به کینه دوباره قبولش کنه و دل به دلش بدهد؟
خلاصه کتاب:
رزا، دختر شیطون و گوگولیه که همه رو با شیطونیاش روانی کرده، برای تجربهی یه هیجان بزرگ، تصمیم می گیره با دوست پسرش برن دزدی. گاو صندوق رو که خالی می کنن، از شانس بدش گوشیشو رو گاوصندوق طرف جا می مونه و....
خلاصه کتاب:
بی شک من نه سیندرلا بودم و نه کوزت بینوایان!! من آبانم با داستان خودم، دختری که عاشق شد و خودش را شناخت! آن عشق، طناب نجات من شد اما نه آنطور که شما فکر می کنید، آن عشق خیلی چیزها به من بخشید که مهم ترینش خودِ از دست رفته ام بود اویی که ادعا می کرد عاشق است واقعا بود. ببخشد و هیچ نستاند، معنای راستین عشق همین است دیگر غیر از این هرچه باشد باد هواست پوچ و ناچیز… داستان من هرچند کوزت وارانه شروع شد اما به خط خودم پایان مییابد …
خلاصه کتاب:
جابر آخوندی که صدسال قبل بخاطر رودرواسی مجبور میشود به دختری درس طلبگی بدهد که دلباختهی او میشود! اما قبل از اینکه بتواند اقدامی کند... اما اکنون صد سال بعد محبوبه که وارد باند فسادی میشود، برومند رییس باند مردی جذاب، مغرور است که درصدد تصاحب او بر میآید اما محبوبه موفق به فرار میشود... در پایان ارتباط بین دو داستان مشخص میشود و ...
خلاصه کتاب:
یه دختر که بعد از فوت پدرش با پسرعموش که هم خونشون و مثل برادرش بوده باید زندگی کنه اما اون اول همه اموال رو بالا می کشه و بعدم ادعا می کنه که عاشقشه و می خواد بهش دست درازی کنه اما شبانه از اون شهر میره یه خونه که روح داره و اون روح یه فرد زنده س که جسمش رو گم کرده و ...
خلاصه کتاب:
زندگی آدما درگیر پستی بلندی های زیادیه. بلندترین نقطه صعودش که اگه نتونی فتحش کنی میشه بزرگترین دره به تاهی کشوندنت جوونیه تا تباهی داستان آدماییه که گیر کردن بین این فتح کردن قله صعود یا فرو رفتن توی این دره تباهی.گاهی میشه اشتباهای جوونی و جبران کرد ولی گاهی خیلی دیره داستانش داستان دختر ایی که ظاهرن بی دردن و غرق دردن. این رمان برحسب واقعیت از یکی از پرونده های پلیسی نوشته شده قستمای مربوط به پلیسی بودنش سراسر واقعیه ولی قسمتای عشقیش زاییده تخیل خودم هستش!!
خلاصه کتاب:
آلیو تیلور، دانشجو ی ترم آخر ادبیات انگلیسی و نویسنده تازه کاریه که به تازگی داستانش چاپ شده و با استقبال فراوانی مواجه شده طوری که یه شرکت فیلم سازی معروف تصمیم گرفته داستانش رو تبدیل به فیلم کنه. روزی که برای بستن قرارداد به اونجا میره با کسی روبه رو میشه که سالها سعی کرده بود فراموشش کنه، بازیگر نقش اول فیلم، جیسون تورن، دوست دوران بچگی برادرش که حالا تبدیل به یک ستاره سینمای فوق العاده معروف شده و از جمله افتخاراتش..
خلاصه کتاب:
درباره دختری که یک مرد خیلی خشن و پولدار که رئیسش هم هست عاشقش می شه و برای به دست اوردن روشا هر کاری می کنه ولی نمی دونه که بعد از به دست اوردنش روشا از شهاب متنفر میشه بعد از یک سال روشا حافظشو از دست می ده و این فرصت خوبی واسهی شهاب تا دل روشا رو بدست بیاره. رمان فلش بک هست...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پاراگراف رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.