دانلود رمان نبض یک مرد از راز.س (شاهتوت) با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان زندگی پسر جوونیه که برخلاف میلش و با وجود اینکه عشق زن دیگه ای رو تو قلبش داره طبق عقاید خانوادش مجبور به ازدواج با زنی میشه که زمانی براش فقط یک اسم و یدک می کشیده…
رمان نبض یک مرد
خیره شدم به سیگار توی دستم به آرامی بین لب هایم گذاشتم و آتیشش زدم فندک را به مرد فروشنده برگرداندم و از مغازه بیرون زدم. راه افتادم سمت هتل… باران گفت پدر بودن بهت میاد… راست می گفت پدر بودن شیرین بود… ساوان به اندازه فرزند خودم با ارزش بود… ساوان بچهی مهدی نبود… ساوان مال من بود… من بودم که از پرستار تحویلش گرفتم. من بودم که نگاهم را دوختم به صورتش و او چشم گشود! راه افتادم پاهایم را دنبال خود می کشیدم…! باید قبول می کردم باران
رفته است و من هستم… من هستم و ساوان…. من هستم و شکوفه! شکوفه ای که تمام زن بودنش در برده بودن
خلاصه رمان نبض یک مرد
خیره شدم به سیگار توی دستم به آرامی بین لب هایم گذاشتم و آتیشش زدم فندک را به مرد فروشنده برگرداندم و از مغازه بیرون زدم. راه افتادم سمت هتل… باران گفت پدر بودن بهت میاد… راست می گفت پدر بودن شیرین بود… ساوان به اندازه فرزند خودم با ارزش بود… ساوان بچهی مهدی نبود… ساوان مال من بود… من بودم که از پرستار تحویلش گرفتم. من بودم که نگاهم را دوختم به صورتش و او چشم گشود! راه افتادم پاهایم را دنبال خود می کشیدم…! باید قبول می کردم باران
رفته است و من هستم… من هستم و ساوان…. من هستم و شکوفه! شکوفه ای که تمام زن بودنش در برده بودن خلاصه شده بود. درست مثل حاج خانم! وقتی حاج خانم اولین عروسش را وارد خانه کرده بود خفتم کرده بود برای زن گرفتن… دخترهایی که انتخاب می شدند درست زنی بودند مثل شکوفه و من همیشه از بودن زنی مثل او در خانه ام فراری… و حال شکوفه ی شکست خورده تر از آن دختران در خانه ام بود. شکوفه ای که در عین ضربه خوردن از خانواده اش،
از برادر من هم ضربه خورده بود. چه سخت بود باور کنم برادری که فکر می کردم بهترین زندگی را دارد این چنین بوده باشد. راست گفته بودند از هر چیزی بدت بیاد سرت میاد.از زن برده بدم می آمد… از دست و پا چلفتی بودن بدم می آمد… و همه ی این ها را تجربه می کردم.دلم به حال خودم می سوخت و بیشتر دلم برای زن خانه ام می سوخت. برای زنی که خانه ام مهریه اش بود! و من تمام تلاشم را برای ساختن این زن می کردم… برای زن بودن زن خانه ام! سفر دو روزه را چهار روزه کردیم و …