خلاصه کتاب:
خندههایم را دادم، به بهای آغوشی که سهم دیگری شد! نزدیک ترین هایم مرا فریب دادند! عشقم و بهترین دوستم! حال من بازگشتهام، برای حقی که خورده شد، معصومیتی که به بازی گرفته شد، و گذشتهای که تباه شد… خیانتی که شد دوستی که خاهر بود اما خنجر زد و با عشق و دلیل زندگی ام ازدواج کرد این بازی را من شروع نکردم، اما من کسی هستم که پایانش میدهم….
خلاصه کتاب:
امیرکاوه کاویان ۳۳ساله. مدیرعامل یه کارخونه ی قطعات ماشین فوق العاده بی اعصاب و کله خر! پدرش یکی از بزرگ ترین کارخانه دار های تهران! توی کارخونه با یک کارگر جرو بحث میکنه واتفاقی باعث مرگ اون فرد میشه! طرف دیگه ی قصه دختریه که ۲۵سال بیشتر نداره و میشه ولی دَم! حالا امیرکاوه باید رضایت رخنه نامدار رو بدست بیاره وگرنه طی شش ماه بالای چوبه ی دار میره!…
خلاصه کتاب:
همه دنیا فکر میکنن ما نامزد همیم اما اون برادر سوپر استار منه. همه چیز از جایی تغییر میکنه که کارگردان مشهور، دیمین سوج، وارد زندگیمون میشه و فکر میکنه من دختریم که به خاطر پول و شهرت به هر کسی جواب مثبت میدم. دیمین به خاطر رفتارهای کنترل نشده و یک شبه زیادش معروفه و حالا، انتظار داره با جاذبه های مسخرش اغفالم کنه و با وجود پونزده سال اخلاف سن...
خلاصه کتاب:
این رمان در مورد دختری به اسم مهگل که تازه کنکور رشته معماری قبول شده و از اونجاییم که ته تغاری خانوادش براش یه جشن کوچولو به مناسبت قبولیش گرفتن تو اون مهمونی با پسری به اسم فرهود آشنا میشه و به درخواست آشناییشون جواب مثبت که...
خلاصه کتاب:
دختری به نام کیهان که بعد از شرکت در دوره های آموزشی ماساژ درمانی، سالن ماساژ خود را افتتاح کرده، متوجه پسر یکی از مراجعینش به نام ادیب می شود که بی اعتقاد به طب سنتی تنها برای نجات مادربزرگش به مطب پدر کیهان آن هم در زمان چله نشینی اش رفته و بعد از دیدن حکیم در لباس درویشی، او را دکتر قلابی و کلاهبرداری که از مردم سوءاستفاده می کند، نامیده است. کیهان برای نجات پدر خود از بدنامی قرار ملاقاتی با این پسر می گذارد، تنها شرط ادیب برای پایان دادن به غیظ خود، آمدن پدر و دختر به شیراز برای درمان مادربزرگش است. شرطی که حکیم بابا با شنیدنش رنگ از رخسارش می رود، سفر به شیراز؟ چه رازی درباره ی شیراز و نامه های بی نشانی که به دست کیهان می رسد وجود دارد که اینگونه پیرمرد را آشفته کرده است؟
خلاصه کتاب:
اگر آسمان چشمان من امشب اشکباران است خیالی نیست! اگر فاصله ی بین من و تو به وسعت روزگاران است خیالی نیست! مرا همین بس، که عشقت در چهارچوب ویران وجودم پنهان است... “آذرخشِ آسمانم، باش (عارفه کشیر)
خلاصه کتاب:
بعد از اینکه مادر جوزی از دنیا میره، اون مجبور میشه برای زندگی با پدر، مادرناتنی و برادر ناتنیش به شهر دیگه ای بره. اما نمیدونه توی اون شهر چی در انتظارشه. فامیلی جوزی رازی رو پشت خودش قایم کرده که بدون اینکه جوزی ازش خبر داشته باشه، اون رو به دشمن شماره یک تنها پسری که عاشقش میشه، تبدیل میکنه. بک کلرمونت زیبا، بیرحم و همه کاره شهره و قصد داره انتقام این زخم کهنه رو از بی گناه ترین فرد این داستان که جوزیه پس بگیره.
خلاصه کتاب:
الناز دختری که یه زندگی معمولی نداره،پر از سختی،دختری که برای رسیدن به چیزی که میخواد با چنگ و دندون می جنگه، میگذره از خودش، خانوادش، خوشحالیش، پر از دلتنگی میشه، زخم می خوره از نزدیک ترین آدمای زندگیش! آخرش میشه اونی که می خواد؟ در زندگی پر از فراز و نشیبش به آرامش میرسه؟
خلاصه کتاب:
دختری به اسم مهرو یه روز تابستونی همراه دوستاش با یه عده پسر کورس می بنده و بعد متوجه می شه که... شیشه پنجره را باران شست، از دل من اما، چه کسی نقش تو را خواهد شست؟ فرقی نمی کنه هوای الان چند نفره ست ! مهم اینه که تو نیستی و من مجبورم،تنهایی، دلتنگی آسمون رو تحمل کنم ... باز باران آمد از هوا یا ز دو چشم خیسم؟ نیک بنگر! چه تفاوت دارد...
خلاصه کتاب:
داستان درباره ی دختری به اسم یگانه س که پدر و مادرش رو از دست داده و در خانه ای زندگی می کنه که پسر معتادی دارند. پسر تنها زندگی می کند و یگانه به درخواست مادر او که برایش زحمت زیادی کشیده قبول می کند پرستاری پسرش شهاب را به عهده بگیرد. کم کم با کمک دوست صمیمی اش سهند تلاش می کنند او را ترک دهند اما...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پاراگراف رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.