دانلود رمان تصادف یهویی از دلارام رضایی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
افرا دختری که کنار خیابون گیتار میزنه و این کار هر روزشه اما تو یکی از این روزها سامیار آقا زاده پولدار که همه ازش حساب میبرن کلی کشته مرده داره با نگاه اول عاشق افرا میشه دستور میده افرا رو تعقیب کنن بالاخره خونشو پیدا می کنه و دقیقا کنار خونش خونه می خره و…
خلاصه رمان تصادف یهویی
باید پالتویی که برای افرا خریدم رو بهش می دادم، ولی چطوری؟ با فکری که به ذهنم اومد لبخندی زدم بلند شدم تشرت و شلوار پوشیدم جعبه پالتو رو برداشتم رفتم پایین از خونه بیرون رفتم بیرون سوار ماشین شدم به سمت خونه افرا حرکت کردم. به محض اینکه به محل رسیدم و ماشین رو پارک کردم، با عجله خودکار و کاغذ رو برداشتم. ناهمواری روکش صندلی روی دست خطم تاثیر میذاشت و اون رو کج و کوله کرده بود اما، من براش نوشتم.《هوا خیلی سرده حتما پالتو بپوش.》کاغذ رو داخل جعبه گذاشتم و پیاده شدم.
جعبه رو جلوی در خونه رو زمین گذاشتم زنگ خونه رو زدم و سوار ماشینم شدم. افرا اومد بیرون نگاهی به جعبه کرد و برداشتش داخلش رو دید شوکه شده بود. نگاهی به اطراف کرد سرمو انداختم پایین تا من رو نبینه و خوشبختانه کسی رو ندید و رفت داخل. خوشحال بودم که از این به بعد عشقم سردش نیست ماشین رو روشن کردم و راه افتادم. “افرا” به پالتو نگاه می کردم نامه داخل جعبه رو خوندم اسم ننوشته بود یعنی کی فرستاده؟ ذهنم درگیر بود ولی پالتو خیلی خوشگلی بود! پوشیدمش اندازه م بود
تصمیم گرفتم به حرف اون فرد ناشناس گوش بدم و بپوشمش. شام نون پنیر خوردم،خیلی خسته بودم! دراز کشیدم چشم هام گرم شد و خوابیدم. با تابیدن نور خورشید به صورتم از خواب بیدار شدم. نگاهی به ساعت دور مشکی انداختم و با دیدن عقربه ای که ساعت هشت رو بهم نشون می داد، به سختی از جام بلند شدم و بعد از شستن دست و صورتم صبحانم رو خوردم و پالتوم رو پوشیدم شالمم رو سرم انداختم. گیتارم رو برداشتم رفتم بیرون. مریم خانم منو دید اخم کرد و گفت: -پالتو گرون قیمت می پوشی خبریه؟