خلاصه کتاب:
محبوبه با همراه خانواده اش به محله ی جدیدی نقل مکان می کند در خانه جدیدی کم کم به پسر همسایه که هر روز هنگام مدرسه رفتن محبوبه به منتظر دیدن او بوده دل می بنده در حالی که هیچ چیز از او نمی دانسته است تنها از مادرش شنیده بوده که ان جا منزل زهرا خانم است تا این که زهرا خانم از مادر محبوبه می خواهد که به خواستگاری محبوبه بیایند محبوبه با رضایت تمام اجازه ورود خواستگار ها را می دهد اما روز خواستگاری متوجه می شود که…
خلاصه کتاب:
آیدا دختری که از ۹ سالگی به بعد یه روح رو اطراف خودش میبینه و وقتی به ۱۸ سالگی که میرسه خسته میشه و میره پیش یه دعا نویس که میفهمه اون یه دورگست نصف گرگینه نصف شیطان…
خلاصه کتاب:
دختری که در خانواده بزرگ شده که ازاد اما نه در درس خوندن...مجبوره برای درس خوندن هرکاری کنه حتی نامزد کردن با پسر..... ولی پس از چند ماه صیغه… زمانی که مدرک تحصیلیش رو گرفت همه چی برای پدرش افشا میشه و پدرش برا حفظ ابرویش میگه از کجا معلوم این چند وقته با هم رابطه نداشتید و همه چی دست به دست هم میده به یه ازدواج اجباری...
خلاصه کتاب:
داستان، با ورودِ خانوادهای جدید به محله آغاز میشود خانوادهای که دنیایی از تفاوتها و تضادها را با خود به هشت متری آوردهاند. “ایمان امیری”، یکی از تازهواردین است که آیدا از همان برخوردِ اول، برچسب “بیاعصاب” رویش میزند پسری که نیامده، زندگی اعضای محله و خصوصاً خانوادهی آیدا را به چالش میکشد و درگیر و دار این برخوردها، ماجراهایی پیش میآیند که آیدا را بدجوری به زندگیِ “بیاعصاب”گره میزنند…
خلاصه کتاب:
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود دختری بود ، چش عسلی، پیرهن پری ولی این دخترک قصه ی ما، دل پر غصه ای داشت. زندگیش قشنگ نبود، میون باغ دلش، گل های رنگارنگ نبود پدرش پدر نبود. سهمش از زندگی جز، روزای دربه در نبود روزی از همین روزا، روزای خوب خدا، یکی اومد، در خونشون رو زد. درو وا کرد و نگاهش، به ته کوچه رسید خود خوشبختی رو دید گل حسرت تو دلش خشکید و خشکید…
خلاصه کتاب:
سیانا برای نجات جون پدرش مجبور میشه با مردی خشن و ثروتمند رابطه داشته باشه و اونو بعد از وابسته کردن به خودش فریب بده.. ولی کیتو که کم کم نسبت به سیانا احساس پیدا کرده از نقشه اون مطلع میشه و تصمیم میگیره همون لحظه ماشه رو بکشه و اعدامش کنه اما…
خلاصه کتاب:
سروناز در خانوادهای ثروتمند زندگی میکنه . او علاقه فراوانی به شغل معلمی داره، ولی مادر سروناز به شدت مخالف بوده و این کار را خلاف شئون اشرافی میدوند. سروناز مخفیانه و با کمک پدرش خانه را ترک میکنه .او برای رسیدن به هدفش به ماهان میروه و در آنجا مشغول تدریس میشوه .آقای امجد ـ مدیر مدرسه ـ مردی است جدی و سروناز به سختی با بهانه جویی های او کنار میآید. سروناز و آقای امجد پس از مدتی به یکدیگر علاقمند میشن، ولی مادر، سروناز را از ماهان برگردانده و او را مجبور میکنه تا با هوشنگ ازدواج کنه .ه وشنگ پسری بی بند و بار است و سروناز از این مسئله رنج میبره. در اثر یک…
خلاصه کتاب:
توبه کردم! توبه کردم که دگر توبه شکستن نکنم! که دگر فکر کنار تو نشستن نکنم! توبه کردم که اگر باز نگاهم بکنی، طلب دل به سر زلفِ تو بستن نکنم! توبه کردم که به کسی دل ندهم، تجربه ی تلخ یک رابطه با اشک گسستن نکنم! توبه کردم هدف تیر نگاهت نشوم! توبه کردم و گو خلق بدانند که… من عاشق و مستم! آوازه درست است و… “توبه بشکستم!”
خلاصه کتاب:
همسر من. وقتی این کلمات رو میگم دوست دارم. اون مال منه. اگه فکر میکنه نمیرم پیداش کنم و برش گردونم به جایی که تعلق داره، باید با یه واقعیت رو در رو بشه. چون به طور کثیفی میجنگم تا به پایان خوشی که لایقشه برسونم.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پاراگراف رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.