خلاصه کتاب:
سیانا برای نجات جون پدرش مجبور میشه با مردی خشن و ثروتمند رابطه داشته باشه و اونو بعد از وابسته کردن به خودش فریب بده.. ولی کیتو که کم کم نسبت به سیانا احساس پیدا کرده از نقشه اون مطلع میشه و تصمیم میگیره همون لحظه ماشه رو بکشه و اعدامش کنه اما…
خلاصه کتاب:
سروناز در خانوادهای ثروتمند زندگی میکنه . او علاقه فراوانی به شغل معلمی داره، ولی مادر سروناز به شدت مخالف بوده و این کار را خلاف شئون اشرافی میدوند. سروناز مخفیانه و با کمک پدرش خانه را ترک میکنه .او برای رسیدن به هدفش به ماهان میروه و در آنجا مشغول تدریس میشوه .آقای امجد ـ مدیر مدرسه ـ مردی است جدی و سروناز به سختی با بهانه جویی های او کنار میآید. سروناز و آقای امجد پس از مدتی به یکدیگر علاقمند میشن، ولی مادر، سروناز را از ماهان برگردانده و او را مجبور میکنه تا با هوشنگ ازدواج کنه .ه وشنگ پسری بی بند و بار است و سروناز از این مسئله رنج میبره. در اثر یک…
خلاصه کتاب:
توبه کردم! توبه کردم که دگر توبه شکستن نکنم! که دگر فکر کنار تو نشستن نکنم! توبه کردم که اگر باز نگاهم بکنی، طلب دل به سر زلفِ تو بستن نکنم! توبه کردم که به کسی دل ندهم، تجربه ی تلخ یک رابطه با اشک گسستن نکنم! توبه کردم هدف تیر نگاهت نشوم! توبه کردم و گو خلق بدانند که… من عاشق و مستم! آوازه درست است و… “توبه بشکستم!”
خلاصه کتاب:
همسر من. وقتی این کلمات رو میگم دوست دارم. اون مال منه. اگه فکر میکنه نمیرم پیداش کنم و برش گردونم به جایی که تعلق داره، باید با یه واقعیت رو در رو بشه. چون به طور کثیفی میجنگم تا به پایان خوشی که لایقشه برسونم.
خلاصه کتاب:
آن دختر دوم یک بارونت ولخرج و کوته فکر است مری خواهر کوچک او از دواج کرده و ایزابت خواهر بزرگتر همه کاره ی خانواده و شبیه به پدر است . ان ۸ سال قبل عاشق کاپیتان ونتورث شده اما به خاطر عدم رغبت پدرش و همچنین نصایح خانم راسل دوست خانوادگی از او دست شسته است اکنون بار دیگر در کنار هم قرار گرفته اند و قلب آن برای او می تپد هر چند ظاهرا کاپیتان دیگر به او علاقه ای ندارد…
خلاصه کتاب:
داستانی رنگی. اما نه آبی و صورتی و... قصه ای سراسر از سیاهی وسفیدی. پسری که اسم و رسمش مخفیه و لقبش رباته. داستانی که از بوی خونی که در گذشته اتفاق افتاده سر چشمه می گیره. پسری که اومده تا عاشق کنه.اومده تا پیروز شه و ببره. دختری که سر گرم دنیای عجیب خودشه. و خبر نداره از آینده پر پیچ و خمش. قصه ای خون زده. شخصیت های رباتیک و مصنوعی. و دختر ترسیده و فراری از پدر ترسناکش. ماجرایی عجیب و خالی از عشق. اما قصه بی عشق می شه؟ نمیشه!
خلاصه کتاب:
عاشق بودند هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا… حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که تازه از زندان آزاد شده به دنبال عشق از دست رفته اش، دوباره پا در عمارت مجد ها میزاره و مردی که سال هاست فراموشی گرفته و دیگر هیچ نشانی از آن آبان قدمی عاشق ندارد…
خلاصه کتاب:
دوتا دختر به اسم سویل و ماهک توی پرورشگاهن… داستان از اونجا شروع میشه که پسری شر و قلدر به اسم شروین سر جنگ و جدال رو با سویل باز می کنه و بین همین جنگ و جدالا و تلافی کردنا ماهک استعداد خودش و توی بازیگری کشف میکنه و دنبالش میره اما…
خلاصه کتاب:
جانا، دختری که چرخ فلک او را ناگزیر میکند تا تن به عقد مردی از جنس ثروت دهد. زندگی به کام او نمیچرخد تا اینکه لب به سیب ممنوعهی شیطان میزند و همان جا دل و قلبش به تسخیر لبان ممنوعهی شیطان زندگیاش در میآید. عشقی ممنوعه، آمیخته به پاکى و گناه، پر از فراز و نشیب و غیر قابل پیشبینی.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پاراگراف رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.