پاراگراف رمان
دانلود رمان عاشقانه بدون سانسور
پاراگراف رمان
دانلود رمان خزان اثر فاطمه حیدری

دانلود رمان خزان اثر فاطمه حیدری pdf بدون سانسور

دانلود رمان خزان از فاطمه حیدری با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

_ اِ اِ چرا اینطوری رانندگی میکنی؟! ماشین را کنار زد وکلافه غرید به خشکی شانس! _چه مرگته؟! -فکر کنم بنزین تموم کردیم! با حرص لب زدم مگه بنزین نزده بودی؟ خورشین سری تکان داد و گفت چرا ولی میبینی که تموم شد! نگاهی به دور و اطراف انداختم و گفتم حالا وسط جاده به این خلوتی چیکار کنیم؟! از ماشین پیاده شد و گفت باید از یکی بگیریم…!

خلاصه رمان خزان

پوزخندی زدم و گفتم خانوم پرفسور شما تو این جاده ماشین میبینی؟! خوشین بی حوصله و عصبی گفت پ چیکار کنیم؟! نفس کلافه واری کشیدم و از ماشین پیاده نشدم. موبایلم را از جیبم دراوردم ومشغول فضای مجازی شدم. اما خورشین سخت مشغول بنزین گرفتن بود اما در جاده ی چالوس وسط زمستان خیلی کم ماشین دیده میشد اما همان یک ماشین هم نمی ایستاد. با صدای هیجان زده ی خورشین سرم را بالا اوردم و پرسشی نگاهاش کردم! با نیش باز لب زد فکرکنم اون ماشین واسه ما وایساده!!

نگاهم را به ماشین آشنایی که جلوتر از ما پارک کرده بود، دوختم. با مکث کوتاهی از ماشین پیاده شدم. کنار خورشین به کاپوت تکیه دادم! با دیدن فرهان و حسام رنگ از رخسارم پرید! متحیر به آنها که هر لحظه نزدیک تر میشدند خیره شدم. غضبناک آرام غریدم لعنت بهت خورشین تو بهشون گفتی؟! با همان چهره ی متعجب اش سمتم چرخید و گفت نه والا.. من فقط به حسام گفتم می خوایم ب… جلوتر آمدند و زیر لب خفه شویی نثار خورشین بی عقل کردم. اخم های هردوشان الخصوص فرهان به شدت درهم هم گره خورده بود!

روبه رویمان ایستادند و لبخند تصنعی روی لبم نشاندم و سلام کردم. خورشین هم مضطرب سلامی کرد. فرهان با حرص و عصبانیت غرید شما اینجا چیکار میکنین؟!؟ خورشین زودتر جواب داد معلومه دیگه اومدیم سفر. فرهان پوزخندی زد و گفت بله، آقا حسام گفتن تشریف میبرین شمال. دندان روی هم ساییدم و پرحرص به خورشین نگاه کردم. با نگاهم لب باز کرد : بخدا من چیزی.. فرهان- بسه! خورشین هم نمی گفت، من می فهمیدم. پر خشم گفتم خوب که چی؟! اصلا به توچه ربطی داره ما کجا میریم؟!

دانلود رمان خزان اثر فاطمه حیدری pdf بدون سانسور

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
_ اِ اِ چرا اینطوری رانندگی میکنی؟! ماشین را کنار زد وکلافه غرید به خشکی شانس! _چه مرگته؟! -فکر کنم بنزین تموم کردیم! با حرص لب زدم مگه بنزین نزده بودی؟ خورشین سری تکان داد و گفت چرا ولی میبینی که تموم شد! نگاهی به دور و اطراف انداختم و گفتم حالا وسط جاده به این خلوتی چیکار کنیم؟! از ماشین پیاده شد و گفت باید از یکی بگیریم…!
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    خزان
  • ژانر
    دانلود رمان ,دانلود رمان ایرانی,دانلود رمان عاشقانه,
  • نویسنده
    فاطمه حیدری
  • ویراستار
    فاطمه حیدری
  • طراح کاور
    پاراکراف رمان
  • صفحات
    2876
  • منبع تایپ
    پاراکراف رمان
لینک های دانلود
دیگر نوشته های
کامنت ها

موضوعات
دانلود رمان عشق به سبک من اثر فاطمه علیدوستی pdf (2) دانلود رمان آسوی اثر صدای بی صدا pdf (1) دانلود رمان یک زن وقتی… اثر نیلوفر قائمی فر pdf (1) دانلود رمان دختری جنس شیطان اثر جنس شیطان raheleh.dm pdf (1) دانلود رمان دفتر خاطرات ن اثر گل pdf (1) دانلود رمان ر ماه اثر ماه ریحانه نیاکام pdf (1) دانلود رمان صحرا اثر سحر.ح pdf (1) دانلود رمان دلبر برای رئیس مافیا اثر ک_هارت pdf (1) دانلود رمان سمفونی اثر عادله حسینی pdf (1) دانلود رمان خرگوش و عروسک اثر ساشلی pdf (1) دانلود رمان نبض خاموش اثر سرو روحی pdf (1) دانلود رمان یک پاییز فاصله اثر پگاه رستمی فرد pdf (1) دانلود رمان یادم تو را هم آغوش اثر رویا آزادبخت pdf (1) دانلود رمان نبض یک مرد ر اثر ر_س pdf (1) دانلود رمان نطلبیده اثر م. بهارلویی pdf (1) دانلود رمان التیام اثر م. کمالزاده pdf (1) دانلود رمان پیمان بارانی اثر زهرا ارجمندنیا pdf (1) دانلود رمان شب برهنه اثر زهرا شجاع pdf (1) دانلود رمان رابطه پنهان اثر ا_اصغرزاده pdf (1) دانلود رمان چمدان آخرین مسافر اثر آرزو طهماسبی pdf (1) دانلود رمان کلکل شش نفره اثر یگانه نصیری، الهه صالحی، بهنوش رمضانزاده pdf (1) دانلود رمان یادگاری اثر هستی قنبری pdf (1) دانلود رمان طعم تلخ دروغ اثر ملیحه بخشی pdf (1) دانلود رمان عشوه گر طن اثر طن_ب pdf (1) دانلود رمان آخرین بلیط تهران اثر شقایق لامعی pdf (1)
آرشیو نویسندگان
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پاراگراف رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.