دانلود رمان طعم تلخ دروغ از ملیحه بخشی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
پسر داستان عاشق یک دختر میشه و میاد خواستگاری و ازدواج میکنن بعد از چند مدت رفتار پسر داستان عوض میشه و دختر داستان رو طلاق میده و بعدا دختر داستان میفهمه شوهرش بهش دروغ گفته و این طلاق یک راز داشته…
خلاصه رمان طعم تلخ دروغ
نایلون های سنگین توی دستم انگشت هام رو به گز گز انداخته بود، کمی سنگینی پلاستیک ها رو توی دستم جابه جا کردم و به طول خیابون نگاه منتظری انداختم، دقایقی می شد که به بابا زنگ زده بودم ولی هنوز نرسیده بود، نگاه های سنگین یک نفر رو حس می کردم، آروم سر برگردوندم، پسر جوونی بود که نگاهش زوم من و دست هام شده بود، نفس حرصی کشیدم و نگاهم دوباره به انتظار بابا نشست، مگه چقدر راهه که اینقدر دیر کرده، زیر لب همینطور غر می زدم.
_خانم خوشکله پاکت های خریدت رو بده من شما خسته می شی. با صدای مردونه ای که تو گوشم پیچید از جا پریدم و ترسیده نگاهش کردم، همون جوونی بود که به من زل زده بود _نمی خواستم بترسونمت.دست هاش رو دراز کرد _بده من برات نگهشون دارم. بدون اراده و ترسیده دستام رو عقب کشیدم، صدام رو خشن کردم و با اخم های گره کرده گفتم _آقا بفرمایید برید مزاحم نشید. صاف ایستاد. _قصدم مزاحمت نیست فقط می خوام کمکت کنم. با همون لحن ادامه دادم: _من کمک لازم ندارم.
نگاهش به طرف خیابون رفت و برگشت، _می خوای برات تاکسی بگیرم. محکم و قاطع گفتم: نه! بابا داره میاد دنبالم. اوهومی گفت و دوباره چند قدم عقب تر ایستاد، نگاهش آزارم می داد، بی هدف چند قدم جلوتر رفتم و ایستادم شاید از نقطه ی دیدش دور بشم، همش زیر لب غر غر می کردم که چرا بابا دیر کرده، که آسمون رعد وبرقی زد و بارون بهاری شروع به باریدن کرد، شانه هام از نا امیدی و ناراحتی به پایین کشیده شدو سرم رو به آسمون بلند شد: آخه خدا جون این چه وقت بارون اومدن بود؟…