دانلود رمان یادگاری از هستی قنبری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
یادگاری به زندگی و روزمرگیهای دختری به نام آتش میپردازد که تجربههای عجیبی در زندگیاش داشته است و باید همیشه خود را در امنیت کامل حس کند در غیر این صورت دچار استرس و تنش میشود. تجربهها و اتفاقاتی که برای او افتاده باعث شده تا او انسانی محتاط و بهدور از اجتماع باشد. آتش به دور از همه و تنها زندگی میکند و با خانوادهاش هم روابط خوبی ندارد. او دختری پرخاشگر و عصبی است که از ترحم متنفر است و فقط بهخاطر اینکه سرگرم باشد و در تنهایی غوطهور نشود کار میکند.
خلاصه رمان یادگاری
سینی را آرام روی میز قرار داد و انگشتانش را با مکثی کوتاه، از دسته سینی بیرون کشید. آدم آرامی بود، می خواست بیش از آن چه که هست مهربان به نظر برسد، ترسو بود اما برای شجاعت انگار، فقط یک تلنگر لازم داشت! زیر و رو کردن شخصیت آدم ها از روی شواهد ظاهری و رفتاری آنها کاری بود که ذهنم ، ناخواسته ، همیشه انجام می داد. تجزیه و تحلیل کارها و رفتار مردم اطرافم باعث می شد که احساس امنیت بیشتری داشته باشم. لیوانم را از داخل کیف در آوردم ، شیرقهوه را داخل لیوان خودم خالی
کردم و با چنگال خودم مشغول خوردن کیک شدم، اما زیر چشمی گارسون جوان را که می رفت از زوج جوانی در آن سوی سالن سفارش بگیرد، تحت نظر گرفتم، به نظر نمی آمد حضورش در کافه محبوبم، تهدیدی برای آرامش دست و پا شکسته ام باشد. هر بار شخصی جدید به یکی از جاهایی که من رفت و آمد داشتم اضافه می شد، باید زمان زیادی را برای عادت کردن به او صرف می کردم درست مثل زمانی که نیکزاد تصمیم گرفت برای دفترش منشی استخدام کند یا وقتی که همسایه روبه رویی ام خانه اش را
به پیرزنی غرغرو اجاره داد. کلیدم را از کیف بیرون کشیدم و با اضطراب به در واحدم انداختم، چشمم هنوز بر کفش های بزرگ و وارفته مردانه ای انداخته بود، که جلوی در واحد روبه رویی، هر کدام سویی انداخته شده بود. آن پیرزن بداخلاق نیمه دیوانه، معمولا مهمان نداشت و دیدن آن کفش غریبه، مقابل خانه اش به نظر عجیب می آمد. “عجیب ” بد بود، خیلی هم بد بود! هیچ چیز اطراف من نباید عجیب به نظر می رسید، باید از همه چیز مطمئن و آسوده خاطر باشم تا بتوانم زندگی کنم. باید از امن بودن…