دانلود رمان ازدواج صوری طلاق زوری از کیانا بهمن زاد با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ثانیه به ثانیه میگذرد، در هر بار رودرو شدن جز جنجال باهم در تکاپوی چیز دیگری نبودیم، رقیب هم بودیم و از سر لجبازی ثانیه هایی که میتوانستیم عاشقی کنیم را به باد هوا گرفتیم حماقت بود قبول کاری که در توانایی های انسانیتمان بود اما در توانایی قلب چارچوب قانون و کارمای دنیایمان نبود اینجاست که قصه ما با غصه همکار شدنمان آغاز میشود:)
خلاصه رمان ازدواج صوری طلاق زوری
آرهان اخمی کردم پرونده مقابلمو رو هم گذاشتم دستامو به م یز تکیه زدم و آروم شقیقه هامو کمی فشار دادم چشمامو روی هم بستم و سعی کردم آرامش خودمو حفظ کنم تا صدام بالا نره اما شدنی نبود مگه میذاشتن آروم باشم ؟ سرمو بالا آوردم به خرمی که با دیدن حالتام میدونست طوفان درراهه نگاه کردم محکم روی میز کوبیدم و با لحن جدی رو بهش داد زدم: _اونوقت کی یه همچین دستوری داده؟ _من به سمت کسی که این حرفو زده بود برگشتم با دیدن دختر قد بلندی که توی چارچوب در اتاقم ایستاده بود.
یه تای ابروم بالا پرید از قیافش معلومه یه دختر مغرور و سنگینه. هرچند جو محیطی که توش بودیم اینطور بارش آورده وگرنه دخترارو چه به جدی بودن _ببخشید؟شما؟ دختره جوابی نداد چون چادر سرش بود نمیتونستم درجشو ببینم به خاطر همین پوزخندی زدمو از ر وی صندلیم بلند شدم دستامو روی میز گذاشتم و کمی روبه جلو خم
شدم از دست این کارآموزا. _احترام گذاشتنتو ندیدم. دختره پوزخندی زد به سمت خرمی برگشت که وقتی خرمی نگاه دختر رو روی خودش احساس کرد بهش احترام نظامی گذاشت.
که باعث شد راست بشم و دست به سینه به صحنه روبه روم خیره بشم. دختر ه_توی جلسه میبینمتون. با رفتنش دستام مشت شد تا حالا اینجا ندیده بودمش نمیدونستم چه درجه ای داره اما وقتی خرمی بهش احترام میذاره احتمالا درجه بالایی داشته باشه از اینکه یه جوجه پلیس دستور منو رد کرده و دستور خودشو اجرا کرده بود داشتم خون خودمو میخوردم. باید بهش نشون می دادم سرگرد نامدار کیه. بعد از برداشتن موبایلم به سمت در رفتم خرمی احترام گذاشت که توجهی بهش نکردم….