دانلود رمان مادام وسوسه انگیز از مگان مارچ با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
من این مسیر رو انتخاب نکردم. هیچکس همچین کاری نمیکنه. این زندگی منو مجبور کرد. این شهر منو مجبور کرد. بخاطر کسی که بهش تبدیل شدم عذرخواهی نمیکنم. بجز این موسز نمی تونست باهام باشه. اون گفت منو تاابد میخواد و منم کمکم دارم باورش میکنم. اما نمیتونم از گذشتم فرار کنم و گناهانم به دنبالم هستن. اگه الان زمان کفاره دادنه، خوشحال خواهم شد که تقاص پس بدم. ممکنه شانس دوبارهای داشته باشیم، اما باید اول از این موضوع زنده بیرون بیایم…
خلاصه رمان مادام وسوسه انگیز
“موسز” منتظر جواب ماگنولیا برای اعترافم شدم. واکنش اولیه اش اصلا چیزی نبود که انتظارشو داشتم. فکر می کرد من زن و بچه دارم؟ انگار که همچین چیزی رو به غیر از اون با هر کس دیگه ای میخوام؟ اما بازم، چطور می تونست بدونه؟ و با در نظر گرفتن این موضوع که مونت بهش گفت من از اون روز اول بهش دروغ گفتم، حدس می زنم این نتیجه گیریش چندان هم سوپرایز نبود. انگشتای در هم قفل شدش رو روی پاش گذاشت و منتظر حرفش شدم. _درک میکنم چرا همون موقع بهم نگفتی، … ولی حالا؟ واقعا فکر میکنی من به این اهمیت میدم که اون همه سال قبل چرا تو اون خونه بودی؟
نفس عمیقی کشید و در صندلیش جابجا شد . _ببین. دروغ گفتن بدترین کاری نیس که با یه نفر میتونی انجام بدی. بهم اعتماد کن. من جهنم رو از سر گذرونم، موسز. چیزهایی که هیچوقت قادر نخواهم بود بهت بگم چون حتی از به زبون آوردنشون هم بیزارم. درک میکنی چی میگم؟ با فکر به اتفاقاتی که اون از سر گذرونده دستامو مشت کردم. _آره درک میکنم. آرزو میکنم کاش می تونستم کاری کنم هر اتفاق وحشتناکی که از سر گذرونده رو فراموش کنه، حتی با اینکه اون ها ماگنولیا رو به زن شگفت انگیزی که امروز هست تبدیل کردن. گلوشو صاف کرد و راست نشست. _پس مگه اینکه تو زن و
بچه هایی داری که مخفیشون کردی چون دو زنه بودن چندان بهم…. دستمو بالا آوردم تا حرفشو قطع کنم. _هیچ بچه ای ندارم. هیچ زنی ندارم. قسم می خورم. _پس چرا پونزده سال صبر کردی تا برگردی و همه چیزو درست کنی؟ چون یه دروغ هیچ معنای خاصی نداره. اما بهم بگی که برگشتی و بعدش به اندازه ی یک دهه و نیم ناپدید بشی؟ با این موضوع مشکل دارم. می دونستم اون میخواد بدونه و حقشه بدونه. _یادته بهت گفتم نتونستم پول مونت رو بهش پس بدم؟ _آره. لبمو خیس کردم. _وقتی فهمیدم اون محموله دزدیده شده کارهای وحشتناکی کردم. حالت صورتش ثابت موند…