دانلود رمان به سرخی لب های یار از فاطمه بامداد با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
یلدا دخترچاق وافسرده ایِ که سال ها به خاطر چاقیش توسط همه مسخره شده و سال ها تنها زندگی کرده و در حسرت عشق بوده تنها ارزوش خلاصی از این وضعیتش اون برای رسیدن به ارزوهاش و مدل شدن با پیشنهاد رفیقش تصمیم میگیره اسلیو معده انجام بده که با مخالفت شدید پدرش مواجه میشه با اصرارهای مکرر یلدا پدرش شرطی جلوی پاش میذاره که یلدا مجبور به ازدواج سوری میشه. امیر صدرا نیک زاد یکی از بهترین جراح های اسلیومعده فردی که عشق براش هیچ مفهومی نداره به اجبار پدرش مجبور میشه ازدواج کنه تصمیم میگیره با یلدا سهرابی که یکی از بیماراشه…
خلاصه رمان به سرخی لب های یار
به زور ازجام بلندشدم و لباسایی که قرار بود برای شب بپوشم رو برداشتم وارد حمام شدم. ز یر اب ولرم ایستادم و مشغول شستن خودم شدم یک ساعتی حمام کردنم طول کشید. وقتی کامل راضی شدم ازحمام خارج شدم باحوله سفید رنگم تنم رو خشک کردم لباسم که یه تونیک راسته مشکی کارشده بود رو با شلوار جذب مشکی تنم کردم موهام رو با حوله نیمه خشک کردم و برس کشیدم و ساده بالای سرم بستم برای اینکه زنعمو بهم گیر نده که به خودم نمیرسم ارایش کاملی کردم که بیشتر از همه خط چشم مدل
گربه ایم پشت چشمم و رژ قرمز مات مایعم تو چشم بود. از اونجایی که پوستم خیلی سفید بود و بدون حتی یه لک کوچیک نیازی به کرم پودر نداشتم بعد از اینکه همه چیز رو اوکی دیدم باعط شکلاتم دوش گرفتم و از اتاق خارج شدم با دیدن مامان که کت دامن رسمی ابی نفتی تنش بود و ارایش ملایمی هم داشت لبخند زدم، بابا کت شلوار همرنگ لباس مامان با پیراهن کرم رنگی تنش بود یاشار تیپ اسپرت طوسی زده بود کنار مامان نشستم که با لبخند بهم نگاه کرد لبخندش رو با لبخند جواب دادم و لب زدم:
مامان. _جانم؟_مطمئنی فقط عمو اینا دارن میان؟ _اره چرا اینو پرسیدی؟_اخه پس چرا انقدر رسمی لباس پوشیدید؟؟ با این حرفم بابا و مامان لبخندشون بزرگتر شد و اخمای یاشار بیشتر تو هم گره خورد. کسی چیزی نگفت تا اینکه با صدای اف اف کبری سریع در خونه رو باز کرد و گفت: _اومدن. همه برای استقبال جلوی ورودی خونه ایستادیم که با اومدن عمو وزن عمو لبخند زورکی و پر ترسی زدم که عمو بعد از روبوسی با بابا و یاشار با مامان دست داد و بعد هم با من دست داد و با لبخند لب زد…