دانلود رمان سایه به سایه از مهسا زهیری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
لادن دختر یه خانواده سنتی و خوشنام محل زندگیشه که به واسطه رشته پرستاری و کمکهاش به اطرافیان، نظر مثبت تمام اقوام و همسایهها رو جلب کرده و آینده روشنی پیش رو داره ولی زندگی همیشه آروم نمیمونه اشتباهات دیگران ورق رو برمیگردونه. اشتباهاتی که پای بدنام ترین آدم محل رو به زندگی لادن باز میکنه. مردی با گذشته و حال و روز مبهم که برای رسیدن به آرامش خودش، آرامش هرکسی که سر راهش قرار میگیره، به هم میزنه و اینبار لادن اون کسیه که جلوش ایستاده …
خلاصه رمان سایه به سایه
*لادن* کش نقره ای رو ته موهای لعیا بستم و شروع کردم به شل کردن دونه های بافت موهاش توی آینه نگاهی به صورتش انداختم که بیحال بود. برای صدمین بار گوشزد کردم: نترس لعیا هیچی نمیشه پولش رو میدیم، میره. این آدم ها از صبح تا شب تو خیابون پلاسند. اصلا خونه نمی آن. _بابا چرا قرض گرفته آخه؟ -گفتم که زمینش فروش نرفته، قرض گرفته. یه وقت به دوست هات نگی! سر تکون داد. هرچند قانع نشده بود و نمیشد. دیشب کنار من خوابیده بود تا صبح از این پهلو به
اون پهلو چرخیده بود و میدونستم کلی سؤال توی سرشه که بابا جواب نمیده موهاش رو ول کردم و سرش رو بوسیدم توی آینه نگاهم کرد گفتم: چند وقت هم اینطوری. چیزی نیست که. تنوع میشه مگه نمیگفتی از اتاقت خسته شدی؟ یکی از درهای ته نشیمن تو در تو رو بسته بودیم و یه اتاق برای لعیا جور شده بود من هم اتاق پشت آشپزخونه رو برداشته بودم که تا امروز نقش انباری رو داشت و خرت و پرت های توش باید میرفت زیرزمین مامان و بابا توی اتاق خودشون بودند.
تمام درهایی رو که به راهرو باز میشد، بسته بودیم تا راهرو کامل جدا بشه و طرف موقع عبور و مرور هیچ دیدی به طبقه پایین نداشته باشه. فقط آشپزخونه و حیاط مشترک بود که اون هم یه کاریش می کردیم آسمون که به زمین نیومده بود. لعیا سکوت رو شکست کی حال داره وسیله ها رو بچینه؟ -فقط اصل کاری ها رو بچین طرف نمیمونه. قول میدم. دوباره سر تکون داد و بلند شد شروع کرد به جمع و جور کردن چند تکه ای که از بالا آورده بود. خود من هم تخت و آینه آورده بودم …