دانلود رمان درد و درمون از ماهور ابوالفتحی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری که داداشش برایه قتل یه نفر زندانه، مرده دوتا پسر داره دختره و داداشش و بچه های مرده هم بازی بچگی هستند. یکی از پسرا خارج هست یکی که اینجا هست رضایت نمیده داداشه از خارج میاد به شرطی که با دختره ازدواج کنه رضایت میده دختره هم دیابت داره …
خلاصه رمان درد و درمون
دست هایم را روی صورتم می گذارم تا ذوب نشود نگاهم، در آن آتش چشمانش. دلم زیر لب زمزمه می کند: (با من دیوانه چه کردی که این گونه بی قرارم؟) دست روی دستهای لرزانم می گذارد و آرام از روی صورتم برشان می دارد. آش کشک خاله است و به پایم نوشته شده باید خیره به نی نی چشمانش، بی قرار شوم. لبخند می زند تازه می فهمم لبخندش چقدر بی رحمانه و خصمانه است برای دل ساده ام! هر بار که مهمان لب هایش می شود، پیکار به پا می کند.
همیشه ی خدا آن که نبرد را واگذار کرده دل بیچاره ی من است. اسمم را که صدا می کند گویی زمین سکته میزند و جهانم از حرکت می ایستد: پری؟ دلم اکو وار می گوید: جان پری؟ عقل نمی گذارد بگویم: جان؟ نچ نچی می کند و با غیظ می گوید: هنو زود است احمق. دیر و زود ندارد، حرف گفتنی را باید گفت! اما… _بله؟ نگاهم را می دهم به انگشت هایم و بند کوله پشتی روی پاهایم را میان انگشتان دست، به بازی می گیرم. عقل باز از ناکجا آباد سر می رسد.
و مثل مادربزرگ ها شروع به نصیحت می کند: پری تو که اهل این حرفا نبودی، تو که زود وا نمی دادی. چه قدر دلم می خواهد با پشت دست به دهان این عقل لعنتی بکوبم و بگویم: کدام زود؟ نمی فهمی در این چند سال پیر شده ام؟ توی احمق نمی دانی چه شب ها و روزها حسرت لبخندی را کشیدم که آرزو داشتم فقط یک بار به صورتم پاشیده شود؟ حرف نزن لعنتی، مته روی اعصابم نگذار. کنارم می نشیند، قبل از اینکه حرفی بزند ضبط صوت گوش هایم را روشن می کنم تا هر چه می گوید در خاطرم ثبت شود….