دانلود رمان پنجره رو به عشق از آریانا با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دنیل و الا دو نفر متفاوت و متضاد هم هستند الا دختری پولدار که به هیچ مردی اعتماد نداشت و دنیل پسری که بخاطر فقر وقت هیچ کاری نداشت اما در همسایگی هم قرار میگیرند و آنها هر روز جلوی پنجره منتظر هم هستند تا باهم صحبت کنند اوایل مییونه خوبی نداشتند تا اینکه…
خلاصه رمان پنجره رو به عشق
یک ساعتی با گوشی ور رفتم دیگه خسته شدم و روی تخت نشستم فکر کردم چیکار کنم حوصلم سر نره خب هیچ کاری نبود بلند شدم و از پنجره بیرونو دید زدم نگاهی به اون خونه انداختم پرده داشت یعنی یکی اومده بود تو اون خونه. کنجکاو شدم بدجوری یعنی کی میتونست باشه. روی پنجره زوم کره بودم که پرده کنار رفت سرمو به جلو خم کردم و چشمامو ریز که بهتر ببینم اه گندش بزنن به این شانس فقط دستش مشخص شد ندیدم کی میتونه باشه اما دست مردونه بود. لبمو ورچیدم نشد ببینم هوف من از کنجکاوی میمیرم که. میگم برم دم در رژه برم نگهبانی بدم خب اخه کی میاد تو اون
خونه خرابه چون قدیمی بود اجر قرمزش مونده. شونه ای بالا انداختم و اومدم پایین. رفتم توی حیاط عجب صفایی داره اینجا سرسبز پر گل رفتم روی تاب و خودمو تاب دادم و با خودم حرف زدم اصلا من که درس نمیخونم خودم نصفشو بلدم نصف دیگشم بابام قبولم میکنه پس وقتی بیکارم چرا منم یه کاری نکنم و به فکر رفتم بعد باز گفتم -اصلا اینطوری سرگرم میشم ولی خب اونم خیلی سخته من نمیدونم واقعا باید چیکار کنم گردش میخوام اره یافتم خوش میگذرونم -خانوم. هینی کشیدم نزدیک بود از تاب پرت شم پایین برگشتم سراغ منبع صدا آن بود. -درد سکته کردم. -ببخشید. -چیزی میخوای؟
-داشتید با کی حرف میزدید؟ -اها با دوستام. -اما اینجا که کسی نیست و متعجب نگاهم کرد. گفتم -من چندتا رفیق جن دارم دارم با اونا حرف میزنم. -چی؟ و چشماشو گرد کرد حس کردم ترسید. -ارواح احضار کردم. چشماش گردتر شد و اینبار قشنگ مشخص بود که ترسیده. پقی زدم زیر خنده دلمو گرفتم و خندیدم گیج نگاهم می کرد. -خل شدی جن و روح کجا بود داشتم با خودم حرف میزدم. با هل گفت: اها. و زورکی خندید. خدایی خیلی چهرش بامزه شده بود. بیشتر خندیدم که گفت: با اجازه. دستمو تو هوا تکون دادم که یعنی برو برو بعد از تاب پایین اومدم و رفتم بالا دیگه شب شده بود بقیه اومده بودن…