دانلود رمان خون آشامان اصیل از گلوریا با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
روایتی عاشقانه و جنجال برانگیز از دختری پرورشگاهی به اسم مرسده که تو دانشگاه عاشق پسری میشه. اون پسره یه خون آشام از خاندان خون آشامان اصیله. مرسده به طور اتفاقی به این موضوع پی می بره و مهرداد تاریخچه خاندانش رو برای مرسده میگه تا میرسه به جد بزرگش یعنی “دیاکو” اولین خون آشام اصیل و فرمانروای خون آشامان دنیا، که تابلویی از آن در زیرزمین قدیمی عمارت خانوادگی مهرداد وجود داره. طی اتفاقی که باعث کشته شدن مهرداد و رفتن مرسده به گذشته، یعنی دوران فرمانروایی دیاکو و شروع داستان اصلی عشق آتشین و ابدی دیاکو و مرسده میشه ولی…
خلاصه رمان خون آشامان اصیل
وقتی از حموم بیرون اومدم یه حس سبکی و خوبی داشتم، موهامو سشوار کشیدم و آرایش مختصری کردم. ساعت ۷ هفت مهرداد اومد دنبالم وقتی منو دید مات نگام کرد جلو آومد و گونه امو بوسید و گفت: فوق العاده شدی عزیزم! آرام با نیش باز ما رو نگاه می کرد، من که از خجالت در حال آب شدن بودم گفتم بهتره زودتر بریم. تو ماشین پشت چراغ قرمز بودیم که یهو چشمم به انگشتر تو دستش افتاد طرح عجیبی داشت خیلی وقت بود میخواستم در مورد این انگشتر بپرسم ولی هر دفعه یادم میرفت. _مهرداد این انگشترت خیلی خاص و عجیبه کسی بهت هدیه داده؟ _چطور ؟ هیچی…
همین جوری پرسیدم. یه جوری جدی نگام کرد و گفت: چند سال پیش که رفته بودم آمریکا از یه دست فروش خریدم. اینقدر خشک جوابم رو داد که دیگه چیزی نگفتم. وقتی رسیدیم خیره به عمارت باشکوه و مجلل خانواده کیانی بودم دهنم باز مونده بود… ولی بافت تقریبا قدیمی داشت با درختان کاج و چنارهای چندین ساله انگار عمارت اجدادی شان بود… دم در خدمتکار با خوش رویی بهمون خوشامد گفت، به محض وارد شدن به سالن زن و مردی نسبتاً جوون به استقبالمون اومدن… مهرداد با لبخند گفت مرسده ایشون پدر و مادرم گیسو و تورج هستن… سلام کردم، گیسو منو در آغوش گرفت.
_سلام عزیزم خوش اومدی تو چقدر خوشگلی. سرخ شده گفتم: مرسی. پدرش باهام دست داد ولی چند ثانیه محکم دستم رو نگه داشت و خیره گفت: خوش اومدی دخترم… ته نگاهش چیزی بود که نمی دونستم انگار دنبال چیزی می گشت. بعد از اینکه نشستیم مادرش شروع کرد به صحبت کردن… گیسو: وقتی مهرداد اومد و از دختری آروم و خوشگل تو دانشگاه تعریف کرد که بهش محل نمیده تو دلم می دونستم که ازش خوشش اومده، اولین بار بود که از یه دختر حرف میزد ولی حالا که خودم دیدم به پسرم حق میدم که عاشقت شده باشه. پدر مهرداد خیلی کم حرف و ساکت بود…