دانلود رمان دختر حاج آقا از مهتاب دوستی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری شر و شیطون که پدرش حاج اقای بنام محله هستش و دخترمون برخلاف عقاید پدرش از هرچی که مربوط به حاجی و مذهب و ریش و… میشه متنفره و خارج از چارچوب عقاید پدرش کارایی میکنه و ماجرایی هایی داری که خوندنش خالی از لطف نیست!
خلاصه رمان دختر حاج آقا
اگه دست خودم بود که اصلا دوست نداشتم از زیر پتو بیرون بیام اما کی می تونست در مقابل فشار مثانه مقاومت کنه!؟؟ پتو رو از روی تنم کنار زدم و با چشمای بسته و قدم های کج و کوله سمت در رفتم و قفل رو باز کردم…. خونه تو ظلمات بود و تاریکیش بدجور تو ذوق میزد بغض کرده و دمق دستمو روی شکمم که قارو قورش هیهات به راه انداخته بود گذاشتمو گفتم: -نامردا! آخرش بدون من رفتین بچرخ تا بچرخیم حاج آقا… سمت دستشویی رفتم و بعد از سبک کردن مثانه و شستن دست و صورت بیرون اومدم با اینکه زمستون بود اما بنده تو هیچ
فصلی طاقت لباس اضافی رو نداشتم برای همین بلوز آستین بلند و شلوارمو از تن درآوردمو با همون شرتک بالا رون و تاپ حلقه ای کندن سمت آشپزخونه رفتم.. مامان ظرفارو به ترتیب واسم روی گاز ردیف کرده بود که حتما داغ کنم بخورم اما لج و اجبازی این سن و سال بهم نهیب زد که بزار فکر کنن هیچی نخوردی تا یکم عذاب وجدان خرشونو بگیره! گشتمو گشتم و آشپرخونه رو زیرو رو کردم تا بالاخره یه قوطی خاویار پیدا کردم. گذاشتمش توی ظرف آب جوش و بعد ربع ساعت در آوردمش و همه اش رو با نون هدایت کردم تو خندق بلام…! حسابی که
شکممو پر کردم ظرفارو شستم و بعد مرتب کردن همه اون چیزایی که بهشون دست زده بودم سما تلویزیون رفتم.. حوصلهم سر رفته بود و طبق معمول تلویزیون فقط در حال پخش یک سری برنامه ی مزخرف بود…کنترلو انداختم رو میز و گوشیمو چک کردم لامصب شده بوم عینهو شبکه چهار…نه کسی تحویلم میگرفت… نه کسی نگام میکرد… عقده عروسی پسرعمه ام و سوژه هایی که می تونستم زیباییهامو به رخشون بکشم هم که شده بود تیرتو قلب وحسرت اعصاب خراب کن! حالا این هیچی همه باید ماهواره نگاه می کردن یاسمن بخت برگشته آی فیلم!