دانلود رمان آقا یوسف از پرستو مهاجر با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان در مورد مردی به نام آقا یوسف هست که کلا با زن مشکل داره نمی تونه زن نگه داره، از دخترش خواهش می کنه براش بره خواستگاری ولی دراین میان اتفاقات خیلی ناگواری می افته و ادامه ماجرا….
خلاصه رمان آقا یوسف
بعد چندین ماه… میگم پریسا ولی بدون زن نمیشه زندگی کرد ! پدر من حرفشو نزن سر سکینه کلی بلا سرمون آوردی. _هی دختر… سکینه زن زندگی نبود، اون فقط یک نوکر می خواست صبح به صبح ببردش سرکار، ظهر هم بیاردش خونه. راننده آژانس می خواست نه شوهر. _پدر من خودت هم مقصری، اخلاقت بده، سکوت می کنی کسی آدم حساب نمی کنی! خسیس بازی در میاری. _دلت خوشه دختر! مردم همینش ندارند که زندگی کنند. اخلاقم هیچ ایرادی نداره، کلا زن جماعت زن بشو نیست. _پس دیگه خواهشا حرفشم نزن.
بعد چندین هفته… _پریسا یکی از دوستای آقا جون خانمی معرفی کرده، میگه که خیلی خوبه! زن زندگی هست چطوره به نظرت؟ _بابا جون من که نظرم گفتم. _تو بیخود نظردادی! در ضمن این خانم مال اینجا نیست، کرمانی هست درضمن
زن نیست، دختره! سنش بالاست. خیلی تعریفشو کرده، تو یک زنگ بهش بزن و باهاش صحبت کن، _از دست تو بابا چی بگم! هرچی میگم حرف خودت می زنی، باشه چشم، شماره تلفنشو بده زنگ می زنم. _الو… فریده خانم… _بله… خودم هستم! شما؟ _من پریسا هستم دختر آقا یوسف.
به به پریسا خانم شما هستید؟ مشتاق دیدار، چطورید خوب هستین. _ممنونم به لطف شما، پدر خیلی ازتون تعریف کردند. _ایشون لطف دارند. غرض از مزاحمت فریده جان برای امر خیر مزاحمت شدم! _خواهش می کنم عزیزم در خدمتم. _فریده جان قضیه پدرمو که می دونید؟ _آره عزیزم پدرت یه چیزایی بهم گفته، ولی خب من اونجور که شما فکر کنی نیستم، خودم کارمندم! حقوق دارم، نگران نباش، چی بگم ایشالا که خیره! راستی می دونی که سکینه ۹ میلیون تومن ازمون مهریه گرفت. _آره گلم خبردارم ، در هر حال گفتنی ها رو گفتم…