دانلود رمان مهربانگ از بنفشه موحد با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
کیاشا رادمان… مردی که مدتهاست به دور از خانواده و حواشیشان آن سر شهر زندگی مجردی برای خودش ترتیب داده است با قتل برادرش بر سر ناموس،دوباره بازمیگردد مردی کینه ای و انتقام جو که هدفش تنها خواهر بیگناه قاتل است…روژان اخوان مهربانگ….فریاد عشق…
خلاصه رمان مهربانگ
ناراحت شده بود!!!! دلیلی نداشت ولی خب حس بدی به این صحبت ها گرفته بود… جوری که دیگر حوصله ی گوش سپردن به ادامه ی مکالمه را نداشت… با خداحافظی کیا و آن دخترک لعنتی گوشی را خاموش کرد و به داخل بازگشت… نگاهی به کاناپه ی مزخرف انداخت و رویش دراز کشید… او…همسرش بود و کیاشا با دختران دیگر قرار میگذاشت!!! همسر!!!!!همسر زوری و اجباری!!!! هرچی!!!!در قسمت مشخصات همسر شناسنامه ی کیا…نام روژان خورده بود… به حرمت آن هم که شده باید بعد از طلاقشان کثافت کاری میکرد…
اعصاب خوردش…مانع خوابش میشد… هایکا هم در خواب به سر میبرد…وگرنه که واسه آرامش اعصابش بهترین دارو بود … سعی کرد چشم ببندد…احتمالا فردا روز شلوغی میشد برایش…باید سر در میاورد از کار پسرک!!!! با سر و صداهای آرام کیاشا چشم باز کرد …روی کاناپه نشست و به او زل زد…. کیاشا هم دست از کارش کشید : _بیدارت کردم؟!…. ببخشید… روژان با یادآوری مکالمه ی دیشب پوکر فیس نگاهش کرد و پشت به او شد و دوباره دراز کشید… کیاشا از رفتارش شانه ای بالا انداخت…
برعکس همه ی روزها خودش صبحانه را آماده کرد خورد ولی روژان همچنان به کاناپه چسبیده بود… لباس هایش را تن زد و از اتاق بیرون رفت… دخترک بدون کوچک ترین توجهی به او سمت آشپزخانه رفت… چای ساز را روشن کرد…کتری هنوز داغ بود ولی حتی دوست نداشت از چای درست شده ی توسط کیاشا بخورد!!!! کیاشا از درگاه آشپزخانه وارد شد: _چای داغه هنوز…تازه دمش کردم… پوزخندی به او زد و بدون نیم نگاهی به چهره اش از کنارش از آشپزخانه بیرون زد…
کیاشا متفکرانه به این که چه کار بدی از نصف شب تا به الان انجام داده وسط آشپزخانه ایستاد… مغزش که نتیجه گیری نکرد!!!! به سالن برگشت … صورت خیس آب روژان که پی دستمال برای خشک کردن میگشت را دید و دستمال کاغذی را سمتش گرفت… دخترک دستمال را پس زد و سمت دیگر سالن رفت ولی در آخر بازویش بود که اسیر خشم کیاشا شد: _چه مرگته ؟!…. روژان دلگیر نگاهش کرد…