خلاصه کتاب:
.مایکل کانته، میلیونر جذاب و مجردیه که برای برآورده کردن آرزوهای پدر مرحومش باید یه عروس پیدا کنه… کسی که با خانواده سنتیش در ایتالیا همخونی داشته باشه. و باید سریع این کار رو بکنه تا خواهرش بتونه ازدواج کنه. مایکل بدون هیچ قصدی برای وابسته شدن، به مگی رایانِ جذاب و عکاس فعال این پیشنهاد رو می ده: اگه مگی بتونه در طول سفرش به میلان نقش نامزد اونو بازی کنه، مایکل قول می ده که از بهترین دوست مگی یعنی الکسا که حالا ازدواج کرده دور بمونه…
خلاصه کتاب:
پگاه دختر خجالتی و با استعدادی که به خواست پدرش با مبین ازدواج میکنه و یکسال بعد از ازدواجش، بهترین دوستش با همسرش به او خیانت میکنن و باهم فرار میکنن.بعداز اینکه خاله اش و پدر و مادر مبین،پگاه رو مقصر میدونن، پدرش طلاقشو غیابی از مبین میگیره، حالا بعد از مدتی مبین و بیتا برمیگردن و عقد و جشن میگیرن. پگاه دچار افسردگی شدید میشه و با واردشدن به محیط کار سعی میکند همه چیز را فراموش کند، و کمکم احساسی نسبت به رئیسش که یک طراح لباس بنام هست ایجادمیشه اما هادی خیلی هم آدم چشم و گوش بستهای نیست.
خلاصه کتاب:
حامیا پسری زخم خورده که در سن هشت سالگی پدر و مادرش را در آتشسوزی هولناک خانهشان از دست داده و هر دو دست خودش هم بر اثر سوختگی جراحت زیادی دیده است. حامیا به سرپرستی خاله و شوهر خالهاش در خانهی آنها بزرگ شده و تنها شرط شوهر خالهاش برای حامیا این است که به تک دخترش بارش به چشم خواهرش نگاه کند. حالا بیست سال از آن روزها گذشته و حامیا و بارش بزرگ شده درگیر احساساتی شدهاند که هر کدام بنا به دلایلی جرات بروز آن را ندارند. تا اینکه بارش با اشتباهی ناخواسته پدرش را مجبور به …
خلاصه کتاب:
داستان درباره دختری به اسم شمیم هستش که پس از فوت مادر و پدرش بنا به گفته ی دوست باباش بعد یک سال میاد با همین خونواده ی دوست پدرش زندگی می کنه… خونواده ی دوست پدرش یک پسر به اسم ارمیا و یک دختر به اسم المیرا دارن… ورود شمیم به زندگی این خانواده ارمیا را ناراحت می کنه… و از اونجا ارمیا درصدد به وجود اوردن ناراحتی برای شمیم هستش… و سعی می کنه همه جا خوردش کنه...
خلاصه کتاب:
اولین باری که پول دادم تا در کلوب ویر ببینمش نمیدونستم دانشجوی منه. وقتی وارد کلاسم شد و لبخند سال اولیش رو دیدم می دونستم دیگه نباید به اون کلاب برم و از نگاه کردن بهش دست بکشم. اما نمی تونستم نرم کوچکترین چیز دربارش باعث میشد بیشتر بخوامش و وقتی فهمیدم اون هم منو میخواد وسوسه اش غیر قابل کنترل بود…
خلاصه کتاب:
ثانیه به ثانیه میگذرد، در هر بار رودرو شدن جز جنجال باهم در تکاپوی چیز دیگری نبودیم، رقیب هم بودیم و از سر لجبازی ثانیه هایی که میتوانستیم عاشقی کنیم را به باد هوا گرفتیم حماقت بود قبول کاری که در توانایی های انسانیتمان بود اما در توانایی قلب چارچوب قانون و کارمای دنیایمان نبود اینجاست که قصه ما با غصه همکار شدنمان آغاز میشود:)
خلاصه کتاب:
بعد از فجایع جنگ لیلیث نایت ساید در حال بازسازی خودشه و در همین حین دختر یکی از نامیرایان بزرگ نایت ساید دزدیده میشه که اگه تا روز تولد ۱۸ سالگیش پیدا نشه شیطان برای بازپس گرفتن معاهده خویش به زمین میاد پس باز هم این جان تیلور بدنام که باید…
خلاصه کتاب:
قصه درمورد دختری به اسم آیناز که نه زیبایی افسانه ای داره که زبان زد خاص وعام باشه نه پول وثروتی که پسرا برای ازدواج با اون به صف با ایستن... دختری با قیافه معمولی که تو همین جامعه زندگی میکنه... و بر خلاف تمام دخترا که عزیز کرده باباشون هستن این دختر نیست... باباش در کمال ناباوری و نامردی آیناز رو جای بدهیش میده به طلبکارش... و مسیر زندگی این دختر از راهی باز میشه که هیچ وقت فکرش وهم نمی کرد…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پاراگراف رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.