خلاصه کتاب:
حامیا پسری زخم خورده که در سن هشت سالگی پدر و مادرش را در آتشسوزی هولناک خانهشان از دست داده و هر دو دست خودش هم بر اثر سوختگی جراحت زیادی دیده است. حامیا به سرپرستی خاله و شوهر خالهاش در خانهی آنها بزرگ شده و تنها شرط شوهر خالهاش برای حامیا این است که به تک دخترش بارش به چشم خواهرش نگاه کند. حالا بیست سال از آن روزها گذشته و حامیا و بارش بزرگ شده درگیر احساساتی شدهاند که هر کدام بنا به دلایلی جرات بروز آن را ندارند. تا اینکه بارش با اشتباهی ناخواسته پدرش را مجبور به …
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پاراگراف رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.