خلاصه کتاب:
عالیه برای مدتی به منزل عمهاش میرود. در مهمانی که عمهاش گرفته بود با همکاران قدیمی عمهاش آشنا میشود. ندیمه خانم یکی از دوستان عمهاش در مورد برادر زادهاش هدایت صحبت میکند و به هم خوردن نامزدیاش با دختری به نام عسل. ندیمه خانم معتقد بود هدایت قلبش از سنگ است که حاضر نشده به خاطر عسل نامزدش از گل و گیاه هایش دل بکند…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پاراگراف رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.