خلاصه کتاب:
ارمغان دختر فالگیری که حرص و طمع پول و بیماری مادرش ناخواسته پایش را به میهمانی آقای مظفری باز میکند و در آنجا با حسام مردی زخمخورده و قربانی دست درازی آشنا میشود و بارداری ناخواسته، مشکلاتی را برای او آغاز میکند…
خلاصه کتاب:
_ اِ اِ چرا اینطوری رانندگی میکنی؟! ماشین را کنار زد وکلافه غرید به خشکی شانس! _چه مرگته؟! -فکر کنم بنزین تموم کردیم! با حرص لب زدم مگه بنزین نزده بودی؟ خورشین سری تکان داد و گفت چرا ولی میبینی که تموم شد! نگاهی به دور و اطراف انداختم و گفتم حالا وسط جاده به این خلوتی چیکار کنیم؟! از ماشین پیاده شد و گفت باید از یکی بگیریم…!
خلاصه کتاب:
جاوید اصلانی که پدر و مادرش از سران یک گروهک تروریستی هستن به دنبال خون خواهی مادرش و برای انتقام از افسر وظیفه شناس پلیس در قالب مردی مذهبی و بسیجی وارد زندگی سرگرد تقوی می شود و برای انتقام دختر کوچک و ساده دل سرگرد تقوی گزینه ی مناسبی است. دختری که تاوان شغل پدرش را در زیر دستان جاوید سادیسمی به بدترین شکل ها پس می دهد…
خلاصه کتاب:
تو از من “صداقت، خواستی و من “حماقت، کردم، چشم به “حمایت، تو داشتم و تو مرا “شماتت، کردی... و این شد که هر دو به “فلاکت، افتادیم! اشتباه من، خشم تو شد، و خشم تو درد من... درد من زجر تو شد و زجر تو فریاد من! داستان دختری که برای تکیه گاه بودن ضعیف بود و شکست! و مردی که به این شکستگی دامن زد. شکستن بی صدایی که فریاد هر دو رو به آسمان برد…
خلاصه کتاب:
آرمیتا خواهر آراد خودکشی می کنه و آراد در پی انتقام خون خواهرش از مسبب آن که مازیار هست بر میاد ، آراد عشق مازیار رو به ترفندی به خونه میبره و اون رو زندونی میکنه و کار به جایی میرسه که دختر مظلوم و معصوم قصه رو مجبور به ازدواج با خودش میکنه...
خلاصه کتاب:
آخرین بلیط تهران راجب دختریه که خودش رو شبیه خواننده مشهور تیلور کرده و خیلی هم بی قید و بند و پولداره. طی یه اتفاق با یه پسری مذهبی از قشر متوسط جامعه رو به رو میشه و عاشق پسره میشه ولی مشکلات بزرگی سد این عشق میشه…
خلاصه کتاب:
پسر داستان عاشق یک دختر میشه و میاد خواستگاری و ازدواج میکنن بعد از چند مدت رفتار پسر داستان عوض میشه و دختر داستان رو طلاق میده و بعدا دختر داستان میفهمه شوهرش بهش دروغ گفته و این طلاق یک راز داشته…
خلاصه کتاب:
نیایش دختری زیبا که عاشق موسیقیه و با پدرش اختلاف داره. پدری که روی اصول خودش پایبند است و مخالف خواستههای نیایش، نیایش اتفاقی متوجه میشه توی خونهی کنار خونهی مادربزرگش که متروک هست، یک پیانو هست. پنهانی وارد اون خونه میشه و بعد از ورودش میفهه خونه متروکه نیست و پسری تنها اونجا زندگی میکنه. موقع خارج شدن از روی حواس پرتی گوشیش رو اونجا جا میذاره. گوشی که پر از سلفیهای لب استخره. حالا باید برای برگرداندن گوشی به اون خونه برگرده. خونه ای که صاحبش یه پسر جوونه….
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پاراگراف رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.