خلاصه کتاب:
داستان درباره ی دختری به نام پانته آ ست که عاشق پسری به نام کیارشه اما داستان از اونجایی شروع میشه که پانته آ متوجه میشه که کیارش به خواهرش پریسا علاقه منده و برای خواستگاری از پریسا پا به خونه ی اون ها میذاره اما طی جریاناتی کیارش مجبور میشه که پانته آ رو به عقد خودش در بیاره و......
خلاصه کتاب:
آتاش تو زمان دانشجوییش عاشق یکی از هم دانشگاهیاش میشه اتاش خانواده مذهبی داره ولی دختره ک اسمش دریاس آزاده و خانواده آزادی داره اینا ی مدت باهمن اتفاقی واسه برادرزاده اتاش میفته برادرزادشم عاشق بوده ولی پدر اتاش اذیتشون میکنه تا اینکه برادرزاده و عشقش بهم میرسن ولی تصادف میکنن هم برادرزاده و هم شوهرش میمیرن اتاش میترسه ب دریا میگه از اول دوستت نداشتم و اینا از خودش میرونتش حالا چند سال گذشته دریا ازدواج کرده و طلاق گرفته و کلی سختی کشیده، اتاشم معلم ی روستا شده و…
خلاصه کتاب:
دختری معمولی که خودش به نوعی توی دنیایی که واسه خودش ساخته زندگی میکنه چون به این باور رسیده که واسه کسی اهمیت چندانی نداره مخصوصا بخاطرِ مشکلی که واسه دستش پیش اومده! و خودش رو در حد ازدواج با مردی نمیدونه چون عقیده داره تو این دوره فقط ظاهر مهمه و خودشو در حد مورد پسند بودن نمیدونه و اعتماد بنفسی نداره اما در عین حال بسیار شوخ و پر انرژی، مردی خاص با ظاهری بی نهایت جذاب بین دخترای زیبا از جای دیگه، توهمین دنیا جوری عاشقش میشه و اتفاقاتی واسه زندگیشون میوفته که نه تنها خودش بلکه همه اطرافیانش ازاین عشق در تعجب میمانند.
خلاصه کتاب:
من یه جنگ خونین شروع کردم. من یه دشمن وحشتناک برای خودم درست کردم. فقط سر یه زن. این یه تصمیم احمقانه بود ولی من هیچ پشیمونی ندارم. چون بلیسیما بالاخره مال من شد.
خلاصه کتاب:
روی سکوی جلوی خونه نشستم… پاهام از خستگی زیادم زق زق می کردن… هنوز هم به فاصله ی زیاد مدرسه جدیدم تا خونه عادت نکرده بودم… مامان با یه لیوان آب سرد کنارم نشست… به چهره ی مهربونش نگاه کردم… تنها امیدم توی این دنیا مادرم بود…
خلاصه کتاب:
میر هوشنگ وارسته بزرگ خاندان وارسته پس از مرگش شوک بزرگی به دو پسرش که بیست سال آزگار است با هم اختلاف دارند و قهرند وارد می کند... او در وصیت نامه اش نوشته که ونداد و بلوط با هم ازدواج کنند تا به یمن این پیوند مبارک و اسمانی اختلافات کهنه دور ریخته شود و کینه ها پاک شوند... وصلت صورت میگیرد... اما...
خلاصه کتاب:
درباره ی دختری به نام گل پناه است که در پرورشگاه بزرگ شده است تا اینکه با محسن ازدواج می کند کمبود محبت از بابت نداشتن خانواده باعث می شود خیلی زود دل به محسن ببندد عشق میان شان پررنگ است ولی تا قبل از اینکه اتفاقاتی این بین می افتد و زندگی شان از هم می پاشد چیزی از آن علاقه باقی نمی ماند جز دختری که در بیست سالگی با جنین یک ماهه اش مهر طلاق بر پیشانی اش می خورد تا اینکه …
خلاصه کتاب:
سروصدایی که به یکمرتبه از پشتسرش به هوا خاست، نگاهش را که دقایقی میشد به میز میخ شده بود، کند و با رخوت گرداند. پشتسرش، چند متری آنطرفتر دوستانش سرخوشانه سرگرم بازیای بودند که هر شب او پای میزش بساط کرده بود و امشب برخلاف تمام شبهایی که او خودش دوستانش را آنجا جمع میکرد، نه حوصلهی بازی محبوبش را داشت و نه دوستانی که نگفته هم حالِ ناخوشِ امشب او را درک کرده بودند و او را با خودش و بزمی که روی میز برای خود برپا کرده بود تنها گذاشتند.
خلاصه کتاب:
رهاورد رستگار گریمور سینماست! زنی بیست و هفت ساله که بعد از دو سال و نیم کوروش رو ملاقات می کنه! مردی که از گذشته ی رهاورد میاد و زندگیشون به هم گره خورده! کوروش اومده تا بفهمه در گذشته چه اتفاقی افتاده و دلیل جداییشون چی بوده؟! حقیقتی که رهاورد از همه پنهون کرده چیه؟! اگه این راز برملا بشه چه طوفانی قراره به راه بیفته..؟؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پاراگراف رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.