خلاصه کتاب:
پسری که تو مملکت غریب به دور از چشم پدر و مادرش عاشق میشه تو اوج عشق و دیوونگی تنها عشقش رو رها می کنه میزاره میره که به خانوادش بگه... اما پدرش چون خانِ و حرفش حرفِ چکار می کنه؟ اگه بشنوه پسر سر به راهش بی اجازه ی اون چکارا که نکرده راحت کنار میاد؟ قبول می کنه یا نه؟ اگه قبول نکنه و تاوان این قبول نکردن برای پسرِ عاشقش چیه؟ اصلا عشقش به پاش می مونه؟؟؟ این چه سوالیه مگه اونم عاشق سیپان نبود؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پاراگراف رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.